دل نوشته های یه دیوونه

سلام

با یه تاخیر چهار ماهه دوباره شروع به نوشتن میکنم این مودت انقدر درگیری های متفاوت داشتم که اصلا یادم رفته بود این وبلاگ رو امروز که یادش افتادم تصمیم گرفتم باز هم نوشتننو شروع کنم برای شروع یه متن میزارم . تو ایین مدت بازدید وب خیلی پایین اومده امیدوارم بازم به حالت قبل برگرده به امید روز های بهتر...

یا علی....

دل نوشته های یه دیوونه...

اهل هیچستانم شهر من گم شده است.در نفس های بی نفس خدا شهر من پوچ شده است در گمان های بی یاد خدا. شهر من شب شده است در بر مردمان بی رنگ... مردمان این شهر همه نابود شدند که همه یاد خدا را در نفس ها شستند مردمان این شهر همه محکوم به فنایند کنون که ز وجدان نبود خاطره ای بینشان و ز غیرت تنها مانده نامی برجا مردمان این شهر همه خود نیز فراموش شده اند که زخاطر بردند همه را... مهر، صفا، خاطره را... و ندارند خبر از حال دل دیگران که چه ابری بدست دل همسایه ی تنهاشان و چه خونین بودست دل ان مادر کنج خانه. مردمان این شهر همه از یاد برند اینها را که شود روزی این خانه زیبا ویران... بیایید بپرسیم ز احوال دل کوچه دل نوشته های یه دیوونه...ادامه مطلب

 

اقا باز هم محرم امد ، باز هم بوی بهشت از سوی حرمت به مشام میرسد و دل مرا هوایی میکند هوایی حرم باصفایت.

اقا باز هم زمین رخت سیاه به تن کرده و عزادارت است، آسمان به قرمزی خونت است و گویی برایت خون میگرید ، ابشار هم چنان غصه دارت است که اشکش قطع نمیشود و همچنان میبارد

اقا باز هم نومیدانه نگاهی به کوله بار گناهانم می اندازم و باز هم نومید از دیدار چشم به سمت حرمت میدوزم ، اقا میشود این بنده گناهکار را هم به سمتت بخوانی؟....

دل نوشته های یه دیوونه...

سلام به خواننده های عزیز هر چند این چند روز یه کم نسبت به وبلاگ من کم لطف بودن و سر نزدن.

منچند روز نبودم که درگیر کارای دانشگاه بودم و الان از اینجا یعنی کرمانشاه این پست رو میزارم و میخوام یه کم از اوضاع اینجا بگم کع چند روزه علاف خوابگاه هستم و منتظر اینکه بهم خوابگاه بدن و دیگه این که هنوز هیچ برنامه ای هم ندادن و فقط گفتن که دوشنبه شروع کلاساست و من بازم هم بلاتکلیف منتظرم و این بلاتکلیفی داره دیوونم میکنه ولی همچنان صبوری میکنم تا ببینم چی میشه...

 

دل نوشته های یه دیوونه...

بعد از چند روز برگشتم این بار با یه شعر زیبا از شاملو.

 

    راستی چند روز دیگه جوابای کنکور میاد برام دعا کنید مرسی

 

 

دل نوشته های یه دیوونه...

از چند شب پیش(راستشو بخواین دیشب) فکر راه اندازی این وبلاگ به ذهنم رسید جایی که بتونم از ترسایی بگم که شاید همه ماها تو زندگی به عناوین مختلف تجربش میکنیم یا از موضوعان مختلف که شاید هیچ کدوم به اون یکی ربطی نداشته باشه ولی خوندنشون خالی از لطف نیست و دیگه این که این جا همه چی در همه! ! !

دل نوشته های یه دیوونه...

گوش کن صدای پای تنهایی می آید گویی همین حوالیست حوالی دل تنهای من و دارد اواز میخواند اوازی بس غم انگیز....

دل نوشته های یه دیوونه...

وقتی به او فکر میکنم حس رهایی میکنم رهایی از این قفس به ظاهر طلایی را که فریب داده مارا با ظاهر فریبنده ی دروغینش که از یاد ببریم پرواز در اسمان بی کران محبت او را و شاید حس ازادی از این دخمه ی تاریکی را که گرفته است معنای حقیقی ازادی را از ما تا به بهای ازادی خود بگیریم ازادی را از هم بند های خود 

دل نوشته های یه دیوونه...

نیم ساعته از کلاس رانندگی اومدم اونقدر خستم که همین جوری رو مبل ولو شدم دوساعت پشت فرمون بودم اونم تو این گرما انگار از اسمون اتیش میباره هلاک شدم، میدونید من عشق رانندگی دارم ولی خداوکیلی دوساعت پشت فرمون بودن اونم با سرعت سی تا تاااازه اونم تو این گرما خسته کنندست دیگه این که کمرمم درد میکنه اخه اولش صندلی رو صاف کردم بعدش دیگه نتونستم بگم اقا خوب واسیم یه جا من صندلی رو درست کنم اینه که تا تموم شد کمرم شکست

دل نوشته های یه دیوونه...

این روزا خیلی بلاتکلیفم اصلا گیج شدم، خیلی بی کارم امیدوارم زودتر نتیجه هتی کنکور بیاد تا به کم سرم گرم شه. راستشو بخواین احساس پوچی میکنم فکر میکنم ادم بی مصرفیم که به هیچ دردی نمیخوره دیگه ایم روزای اخر دارم دیوونه میشم از بی کاری چند روز پیش خبر دار شدم تو یکی از پاساژا نیرو میخوان واسه دوهفته اینقدر دست دست کردم که دیر شد الان پشیمونم که ه زودتر اقدام کرده بودم الان سره کار بودم نمیدونم شایدم اگه اقدام کرده بودم خانواده مخالفت میکردن ولی دیگه تموم شد الانم بی صبرانه منتظر اعلام نتایجم تا زندگیم یه کم رو دور بیوفته و بدونم که حداقل یه کار مفید دارم دل نوشته های یه دیوونه...ادامه مطلب